عليعلي، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

کودک دوست داشتنی ما

کوچولوگیای ماماني

  این منم وقتی کوچولو بودم .. هر کی تو رو میبینه میگه به باباییت رفتی .. ولی به نظر خودم به منم خیلی شبیهی .. عکس کوچولوگیای بابایی رو اسکن شده نداریم ولی سعی میکنم حتما برای یادگاری، تو وبلاگت بزارم ...
29 خرداد 1391

5 ماهگی

سلام عشق مامان   امروز 5 ماه ميشه كه تو چراغ خونموني..این 5 ماه خیلی زود گذشت البته با یه نگاه دقیقتر کمی هم سخت .. روز به روز شیرینتر میشی و همه عاشقتر میشن .. قهقه های بلند و قشنگت دل همه رو میبره و کلی قربون صدقه برای خودت جمع میکنی.. کوچیکتر که بودی وقتی بابایی پرتت میکرد هوا کلی میترسیدی، خودت رو جمع میکردی و بعدش بغض و بعدشم گریهههه.. یه بار از این شیوه برای قطع کردن سکسکه ات استفاده کردیم و خوب جواب داد ولی دیگه تکرار نکردیم .. الان وقتی پرتت میکنیم هوا، یه خنده ای سر میدی که آخرش سکسکه ات میگیره! همیشه وقتی شدید میخندی سکسکه ات میگیره!    4شنبه ی هفته ی پیش (17/3/91) ساعت 12:30 شب برای ا...
27 خرداد 1391

پایان هفته ی 31

سلام عشق مامان امروز هفته ی ٣١ رو با هم تموم کردیم .. مونده ٩ هفته ی دیگه .. از طرفی وقتی فکر می کنم که ٣١ هفته گذشته و بیشتر راه رو گذروندیم خداروشکر می کنم ولی ٩ هفته هم خیلی زیاده یعنی بیشتر از دو ماه دیگه .. آخه دلم برات لک زده .. دیگه طاقت دوری ندارم .. می خوام بغلت کنم و محکم به سینه ام فشارت بدم .. ببوسمت ..  هیییی ! امروز با مامانم رفتیم برای پرده ی اتاقت پارچه گرفتیم .. مامانم خودش می خواد پرده رو بدوزه .. زمینه ی پارچه قرمزه با طرح میکی موس .. یعنی با بقیه ی وسایل اتاقت ست میشه .. تو ذهنم که تصور می کنم  خیلی قشنگ میشه .. امیدوارم حالا واقعا هم قشنگ بشه .. سرویس اتاق خوابت رو هم از یه ماه و نیم پیش سفارش دادیم ...
19 خرداد 1391

یه شروع با استرس

سلام نی نی هم خوشحالم هم ناراحت ...  دوشنبه بعد از نماز صبح با بی بی چک فهمیدم که هستی...  دیگه نخوابیدم ... با آقای بابا رفتیم آزمایش دادم .. بعد از ظهر ساعت هفت و نیم جواب رو گرفتم .. مامانی و خاله ها منتظر بودن تا من بهشون زنگ بزنم و جواب رو بدم .. مثبت بود ...  کلی خوشحال شدم و گریه کردم ... دارم مامان میشم .. یه مامان نسبتآ کوچولو ... سه شنبه بعد از ظهر رفتم دکتر ... جواب آزمایشم رو دید .. گفت تیراژ Bhcg پایینه .. باید برم دوباره آزمایش بدم که ببینیم بیشتر شده یا نه ... گفت اگه بیشتر نشده باشه یعنی بارداریم خارج از رحمه ... خیلی ناراحتم ... خدایا کمکم کن ... من نی نی ام رو می خوام امروز ...
19 خرداد 1391

26 هفتگی

سلام عزیزم الان ٢٦ هفته و ٦ روزه که با منی ... تا چهار ماهگی، بارداری من همش همراه با استرس بود ... الان تقریبا دو ماهه که وضعیتم خداروشکر هیچ مشکلی نداره و خیلی هم به من خوش می گذره  هنوز سختی ماههای آخر بارداری شروع نشده و فعلا به قول مامانم دوران پادشاهی در بارداری رو دارم طی می کنم !!! فقط اکثرآ غروب به بعد همش ترش می کنم و وقتی هم ناله می کنم مامانم می گه هنوز مونده ! بزار ٨ -٩ ماهت بشه، اون موقع می خوای چه کار کنی !!!! الان تقریبا یه سری از سیسمونیت رو خریدیم .. سرویس چوب و کالسکه رو هم سفارش دادیم .. کلی هم لباس گرفتیم ... هرچند وقت یک بار هم میرم لباسا رو از چمدون در میارم و ذوق می کنم و دلم برات تنگ می شه و ارزو ...
19 خرداد 1391

سونوگرافی

سلام گلکم امروز دقیقآ 29 هفته و یک روزه که ما باهمیم .. این دوهفته ای که گذشت خیلی سخت بود .. مامان و بابام از جمعه ی دوهفته ی پیش رفتن کربلا و من به عنوان خواهر بزرگتر مجبور شدم که خونه ی بابام بمونم و مسولییت سخت خانه داری ( خانه ی بزرگ ) رو به عهده بگیرم .. من که تو 6 ماه گذشته همش خونه ی مامانم تلپ بودم و ناهار و شامم همیشه آماده بود ، الان دوهفته و دو روزه که هر روز دارم برای 6 نفر غذا می پزم و غذا باید خوشمزه باشه و سرساعت آماده باشه و تازه سالادم درست کنم و تازه بعضی وقتا ظرف هم بشورم !!! همه ی اینا قابل تحمله به شرطی که بقیه هم وظایف خودشونو انجام بدن ! خواهشا تو وقتی بزرگ میشی به حرف مامانی گوش کن  !  ...
19 خرداد 1391

مسابقه

سلام علی کوچولو با این عکس تو مسابقه ی نینی و شکلک شرکت کرده.. خوشحال ميشم بهش راي بدین برای دادن رای به آدرس http://noruz1391.niniweblog.com/post865.php   برین و در قسمت نظرات رای خودتون رو بزارین .درج آدرس وبلاگ یا حداقل ایمیل برای رای دادن اجباریه.                                         ممنون  ...
9 خرداد 1391
1